راهی به حقیقت

یا لثارات الحسین

راهی به حقیقت

یا لثارات الحسین

سقای دشت کربلا ابافضل آب آور ... قوت قلب حسین ابافضل

دلم تنگ بود نه برای گفتن بلکه بلکه برای شنیدن

هر چه سکوت کردم چیزی نگفتی، نشنیدم

به سرم زد من حرف بزنم شاید لااقل بگویی ساکت باش یا که حداقل یک هیس نه حتی گوشه چشمی، ابرویی، نسیمی ز کوی یار را هم راضیم ها...

نه ...؟

رَحمَ الله عَمَکَ العباس



بسم الله

بسم الله الرحمن الرحیم

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد                                                           دفتر بندگی ما زیرن جا باز شد.

سخنوران گویند بی نام تو کار ابتر است.

عاقلان اثبات کردند بی نام تو کار ابتر است.

عارفان دیدند بی نام تو کار ابتر است.

ولی مگر می شود سخنی گفت الا بی مشیت تو ای قبل کُلُّ شـی و معَ کُلُّ شی و بعد کُلُّ شی. بگذریم که سخن بیش راندن جز گزافه گفتن نیست.

با نام آنکه نان داد. و آب هم، مهمتر عقل داد و گویا عشق را هم.

هم او که شش روز در کار بود به خلقت. (شش! روز! کار! بود!)

اصلاً ولش کن به نام تو که حسین دادی

السلام علیک یا ثارالله