راهی به حقیقت

یا لثارات الحسین

راهی به حقیقت

یا لثارات الحسین

عبرتهایی از عاشورا

عبرتهایی از عاشورا

سکانس اول:

«هانی بن عروه» از بزرگان شیعه است. او از یاران رسول خدا (ص) و مردی شجاع، دانشمند و مورد احترام همگان است. مسلم بن عقیل بعد از ورود ابن زیاد به کوفه، از خانه مختار که در آن آشکارا ساکن بود به خانه هانی نقل مکان کرد. ابن زیاد با حیله و ترفند از ماجرا باخبر شد و هانی را به دارالعماره فراخوانده و تحت شکنجه های سخت قرار داد.

قوم هانی که از طولانی شدن غیبت وی نگران شده بودند با شمشیرهای آخته دارالعماره را به محاصره درآورده و هانی را طلب کردند. وحشت بر قصر حکومتی کوفه سایه افکند. ابن زیاد می دانست که قوم هانی شجاع و پرشمارند و اگر به دارالعماره یورش آورند بساط حاکمیت فرستاده یزید برچیده خواهد شد، راه مقابله با شمشیر بسته بود ...

ساعتی بعد، قوم هانی بن عروه، بی آن که بزرگ قبیله خویش را از چنگ ابن زیاد رهانیده و یا او را دیده باشند، به خانه و کاشانه خود بازگشتند. تعجب آور است؟ نه ... شریح قاضی به دستور ابن زیاد بر بام دارالعماره رفته و در حالی که هانی با چهره خون آلود زیر شکنجه بود به قوم وی اطمینان داده بود که هانی میهمان گرامی ابن زیاد است و با او به گفت وگوی دوستانه نشسته است و قوم هانی به گفته شریح اعتماد کرده بودند. چرا ...؟!

به این علت که شریح را با سابقه قبلی او که قاضی دوران حضرت امیر (ع) بود، می شناختند و نمی دانستند شریح با بدره های زر و املاک و مستغلاتی که از ابن زیاد به رشوه گرفته، تغییر ماهیت داده است و از گذشته خویش فقط یک تابلوی دروغین روی دست گرفته و با آن دین فروشی می کند.

سکانس دوم:

«سلیمان بن صرد خزایی» -که در آن زمان از فقها و مراجع بزرگوار بود!- هنگام قیام حضرت مسلم بن عقیل او را یاری نکرد و حتی حرکت او را مکروه اعلام کرد وگفت؛ صبر می کنم تا "یوسف فاطمه" یعنی خود حضرت امام حسین (ع) بیاید و به همراه او قیام کنم! که با آمدن امام هم ایشان را همراهی نکرد. البته شکی نیست که کسی که نایب امام را تنها می گذارد خود امام را نیز. چگونه می توان از کسی که شهامت زدن به استخر را ندارد انتظار شنای در اقیانوس را داشت؟!

وقتی که به گذشته سلیمان ابن صرد خزایی  بر می گردیم می بینیم که ایشان در جنگ جمل جزء ساکتین و در جنگ صفین در لشکر مولی علی (ع) و در جنگ میان امام حسن(ع) و معاویه مجدداَ بی طرفی اختیار نموده و باز در دعوت از امام حسین (ع) به کوفه به بزرگ نامه نویسان کوفه مشهور شد اما در بیعت با نماینده امام جزء اولین شخصیتهای بی بصیرتی بود که نوع اقدام و اعمالش کمک شایانی به نقشه­های ابن زیاد جهت تسلط بر کوفه و شهادت مسلم ابن عقیل نمود تا جائیکه ابن زیاد از سکوت او کمال سوء استفاده را نمود از این رو عمال ابن زیاد شایع کردند که اگر حسین بر حق است پس چرا سلیمان ابن صرد خزایی که خود بزرگ نامه نویسان کوفه است از بیعت با مسلم سرباز می زند

اگرچه بعد از شهادت امام حسین(ع) سلیمان پشیمان گشته و گروه توابین را به وجود آورد و در این راه شهید شد اما سئوال اینجاست که اگر سلیمان در زمان مناسب خویش بصیرت لازم را داشت و در مسیر حق محکم گام بر می داشت و نقشه راهی را که پیامبر فرا روی قوم عرب و مسلمین قرار داده بودند کنار نمی گذاشت آیا باز هم تاریخ شاهد شهادت یاران حق و پیروزیهای ظاهری و حاکمیت یافتن اسلام ابوسفیانی می بود؟ و آیا حرکت با تاخیر خواص ارزش  تاثیری خود را در حاکمیت جریان حق از دست نمی دهد و آیا این حرکت های امثال توابین جبران بی بصیرتی های دیروزشان را خواهد نمود؟

جناب سلیمان صرد خزائی به خطای خود -هرچند دیرهنگام- پی برد و با شهادت خویش نام نیکی از خود به یادگار گذاشت. 

سلیمان اجازه سوء استفاده بیشتر از خطای خویش را به حرامیان نداد ... 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ب.ظ

اسوه ی مجاهدات و پایداری ملت ایران براستی همان 9 دی بود که همچون عاشوریی دیگر بود برای ایران و روایت تاریخ تکرار شد و تکرار خواهد شد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد